در هستهی یک سپاه، ستاد کل نقش مهمی ایفا مهم میکند. افسران، سربازان، رهبران آموزش دیده، استراتژیها و تاکتیکهای گوناگون همگی در راستای اجرایی کردن اهداف ستاد کل هستند. یک پادشاه، نخست وزیر یا حتی فرمانده ممکن است بی کفایت و ناکارامد در جنگ ظاهر شود؛اما یک گروه از نیروهای برجسته و تعلیم دیده میتوانند کاستی را جبران کنند. ساختار یک سازمان را هستهی مرکزی تعیین میکند و میتواند عملکردها را با توجه به نیازها و شرایط خاص تغییر دهد. پس از هر جنگ، گروهی به مطالعه عملکردها میپردازند تا اشتباهها را یافته و در نبردهای بعدی،از انجام آن اشتباهات بپرهیزند.
آفترگ تکتیک (Auftragstaktik)، سیستم فرماندهی مأموریت گراست. در زبان آلمانی دو واژه برای کلمۀ«فرمان»وجود دارد:آفتراگ (Auftrags) و بیفل (Befehl). بیفل به معنای اطاعت محض از دستور است. آفتراگ کلی تر بوده و به معنای اطاعت از روح فرمان است و لازم نیست دستور جزء به جزء رعایت شود. در این سیستم، همانطور که پیشتر هم اشاره شده است، مأموریتها به افسران سپرده میشود. آن ها موظف به انجام وظیفه هستند؛ اما چگونگی آن بر عهده خودشان است، آنها بر اساس نتایج اقداماتشان قضاوت میشوند و در میان، چگونگی کسب نتایج چندان اهمیتی ندارند.
ساختار ارتش آلمان میتواند الگویی برای رسیدن گروهها به اهدافشان باشد. اول، ساختار ستاد، سیال بود و به رهبران اجازه میداد تا آن را با نیازهایشان سازگار کنند. دوم، پیوسته همه چیز را بررسی میکرد و با توجه به آموختههایش تغییراتی را به وجود میآورد. سوم، ساختار آن تکرار میشد و افسران ارشد، نیروهای زیردست را تعلیم میدادند. این نیروها به سربازان آموزش میدادند، همه چیز به خطوط پایینتر منتقل میشد و در پایان، به جای صدور دستورهای سخت گیرانه، فرمان مأموریت صادر میشد و افسران و سربازان آزاد بودند به هر روشی که تمایل دارند مأموریت را به انجام برسانند. به این ترتیب قدرت تصمیم گیریشان سریعتر میشد. تحرک بخش جدانشدنی از این سیستم است. مبنای این سیستم، فلسفهی کار گروهی است. پس از تعلیم و تمرینات خلاقانه، میتوانید به تصمیمات نیروهایتان اعتماد کرده و یک سبک جنگی نظیر دفاع، تهاجم و یا تحرک زیاد را مناسب با شیوهی کارتان انتخاب کنید. اکنون زمانی که سپاهیان خود را در مأموریتهایشان رها میکنید میتوانید به تصمیماتشان اعتماد کرده و به قدرتشان دلگرم شوید.