چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
...
نهان گشت کردارِ فرزانگان
پراگنده شد کامِ دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دستِ دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
...
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن