حرکات اسکندر کبیر نیروهایش را سردرگم میکرد و در رفتارهایش منطق و ثباتی مشاهده نمیشد. سال ها بعد که یونانی ها به مطالعه تاریخ پرداختند، شاهد موفقیت شگفت انگیز او با استراتژیهای خاصاش بودند. اسکندر یک روش جدید تفکر و عمل در جهان را اختراع کرد: هنر استراتژی کلان.
در استراتژی کلان، شما فراتر از نبرد و نگرانی هایتان قدم میگذارید؛ و به جای تمرکز بر پیروزی لحظهای، برای رسیدن به هدف اصلی خود سرمایه گذاری میکنید. مهار وسوسه برای واکنش لحظه ای نسبت به وقایع جاری و تعیین اقدامات خود با توجه به اهداف نهایی، از ویژگی های این استراتژی است. به تعبیری دیگر، شما به لشکرکشی جهانی میاندیشید، نه جنگهای فردی.
اسکندر سبک استراتژی خود را به مادرش و ارسطو مدیون بود. مادرش به او حس سرنوشت و هدف داده بود: حکومت بر جهان. او از سه تا سی سالگی میتوانست این نقش را در ذهن خود بازی کند و از ارسطو، قدرت کنترل بر عواطف خود، مشاهدۀ بی غرضانهی مسائل، و اندیشیدن به عواقب اقداماتش را بیاموزد.
به مسیر پرپیچ وخم نبردهای اسکندر و هماهنگی استراتژیک آنها دقت کنید. اقدامات سریع او ابتدا در برابر تِبِس و سپس ایران، تأثیر روانی بر سربازان و منتقدانش گذاشت. در نبرد هیچ چیز بهتر از آرامش نیست. جنگ ناگهانی اسکندر علیه ایرانیان، روشی بینقص برای متحد کردن یونانیان بود. با وجود این، هنگامی که او در ایران بود، سرعت و عجله، یک تاکتیک اشتباه بود. اگر اسکندر پیش روی میکرد، میتوانست سریع کنترل نیروهای زمینی را به دست آورد. او با این حرکت، نیروهای خود را خسته میکرد و دریافت که دشمنان میتوانند در همه جا پراکنده شوند. بهتر بود به آرامی ادامه میداد تا بر اوضاع مسلط و بتواند بر قلب و فکرشان چیره شود. او به جای هدر دادن پول برای تقویت نیروهای دریایی، تصمیم گرفت نیروی دریایی ایران را بیاستفاده کند و برای مخارج لشکرکشی های گستردهای که موفقیتهای بلند مدت را به ارمغان میآورد، زمینهای غنی مصر را در اختیار گرفت. هیچ یک از اقدامات اسکندر بیهوده نبود. کسانی که شاهد ثمرۀ تصمیمات او بودند، به گونهای که خودشان کاملا قادر به پیش بینی نبودند، فکر میکردند او از خدایان است و مطمئنا کنترل او بر وقایع مهم در آینده بیشتر از توان انسانها و مانند خدایان بود.
برای تبدیل شدن به یک استراتژیست بزرگ در زندگی، باید مسیر اسکندر را دنبال کنید. ابتدا راه خود را در زندگی مشخص کنید؛ سپس با کشف معمای وجود و تعیین هدف نهایی خود، جهتی را تعیین کنید که مهارتها و استعدادهایتان را به آن سو میکشاند. همان طور که ارسطو توصیه میکند، برای تسلط بر احساسات خود تمرین کنید و دربارۀ آینده چنین بیندیشید:«این اقدام مرا به سوی هدفم پیش خواهد برد و آن یکی، مرا به جایی نخواهد رساند.»
با توجه به این استانداردها، شما میتوانید قدرتمندانه به مسیرتان ادامه دهید. تفکرات سنتی را دربارۀ کارهایتان نادیده بگیرید. این ممکن است برای بعضیها احساس ناخوشایندی را به وجود آورد؛ اما بدان معنا نیست که ارتباطی با اهداف و سرنوشتتان دارد. شما باید به اندازۀ کافی صبور باشید تا چندین مرحله را پیش ببرید و به جای مبارزه یا جنگ، سفر را آغاز کنید. ممکن است مسیر غیرمستقیمی برای هدف برگزینید و اعمال شما از نظر دیگران عجیب باشد؛ اما آن ها درک کمتری از کارهایتان دارند و برایشان آسانتر است که فریب بخورند، دغل کاری کنند و گمراه شوند. در طول این مسیر، چشم انداز آرام و شگرفی به دست خواهید آورد که شما را از دیگر فناپذیران جدا خواهد کرد؛ چه رؤیاپردازانی که کاری انجام نمیدهند و چه افراد واقع گرایی که تنها به کارهای کوچک جامهی عمل میپوشانند.