مارکس بسیاری از جریانهای سوسیالیسم زمانهی خود را «آرمانشهری» میخواند و رد میکند و بین «سوسیالیسم آرمانشهری» و «سوسیالیسم علمیِ» خود که «کمونیسم کامل» را به عنوان نتیجهی قابل پیشبینیاش وعده میکند، تمایز میگذارد. «ناگزیری تاریخی» این شرایط، بارِ ضرورت توضیحِ آن را از شانهی مارکس برمیدارد. «علم» در «قوانین حرکتِ تاریخ» که در
داس کاپیتال و جاهای دیگر آمده میگنجد، که بر اساس آن تحولاتِ اقتصادی، تغییراتی در زیرساختهای اقتصادی جامعه پدید میآورند، که ما را قادر به پیش بینی از بین رفتن مالکیتِ خصوصی در آینده میسازد. پس از دوره ای از قیمومیت سوسیالیستی - «
دیکتاتوری پرولتاریا» - دولت «تباه خواهد شد» و از میان برخواهد خواست، نه قانونی وجود خواهد داشت و نه نیازی به وجودِ قانون و همه چیز مالکیتِ اشتراکی خواهد داشت. هیچ تقسیمِ کاری وجود نخواهد داشت و هر کس تمام و کمال به همهی نیازها و امیالاش خواهد رسید. «شکار صبحگاهی، ماهیگیری بعد از ظهر، رسیدگی عصرگاهی به احشام و پرداختن به نقدِ ادبی بعد از شام» آن چنان که مارکس در
ایدئولوژی آلمانی میگوید.
حال که به گذشته مینگریم، اینکه این ادعا را «علمی» و نه آرمان شهری بخوانیم، چیزی جز شوخی به نظر نمیرسد. مارکس جز در این تصویرش از شکار، ماهیگیری، دامداری تفننّی و نقدِ ادبی، هیچ کجا تلاشی برای توصیف زندگی در نبودِ مالکیت خصوصی نمیکند - و اگر بپرسید چه کسی اسلحه یا چوب ماهیگیری را به او میدهد، چه کسی دستهی سگان شکاری را هدایت میکند، چه کسی از پناهگاه و آبراه نگهداری میکند، چه کسی به کار دوشیدن شیر و زایمانِ گوساله میرسد و چه کسی آن نقدِ ادبی را منتشر میکند، پرسشتان «بیربط» خوانده و رد میشود؛ و گفته میشود این مسائل را آیندهای که جزئیاتاش به شما مربوط نیست حل و فصل خواهدکرد. وقتی پرسیده میشود که آیا حجمِ عظیم سازماندهیای که برای این فعالیتهای فراغتی طبقهی بالاترِ جهان لازم است ممکن خواهد بود یا نه، آن هم در شرایطی که هیچ قانون، هیچ مالکیت، و بنابراین هیچ سلسله مراتبِ حکمرانی وجود ندارد، میگویند پرسش شما آنقدر بی اهمیت و پیشپاافتاده است که ارزش فکرکردن هم ندارد! یا به عبارتی، این پرسشها جدیّتر از آن هستند که بشود به آنها پرداخت؛ بنابراین توجهی به آنها نمیشود.
برای اینکه بپذیریم «کمونیسم کاملِ» مارکس، تناقضی در خود دارد، نیازی به بررسی انتقادی جدی نیست: کمونیسم کامل وضعیتی است که در آن همهی منافعِ نظمِ قانونی هنوز پابرجا هستند، حتی با وجودِ اینکه هیچ قانونی وجود ندارد! که همه محصولاتِ همکاری اجتماعی هنوز وجود دارند با وجودِ اینکه هیچ کس از حقوقِ مالکیتی که سابق براین تنها انگیزهی تولیدِ آن محصولات بود، برخوردار نیست!
ذات تناقضآمیز آرمان شهرهای سوسیالیستی یکی از دلایل خشونتی است که در تلاش برای تحمیل آن وجود دارد: زورِ بیحدی لازم است تا مردم را به انجام کارِ محال وادار کنید.