انتقال آب بینحوضهای که در برخی منابع به اختصار IBWT[1] نامیده میشود، شامل انتقال بخشی از منابع آبی یک حوضه آبریز به حوضه دیگر و یا از زیرحوضهای به زیرحوزه دیگر است که اغلب با استفاده از زیرساختهای مصنوعی مانند کانالهای روباز و یا خطوط لوله تحتفشار و یا ثقلی انجام میشود. انتقال آب بینحوضهای نهتنها اتصال دهنده دو حوضه آبریز به همدیگر بوده و اکوسیستمهای آبی را بصورت فیزیکی به هم وصل میکند، بلکه دو یا چند شهر و یا چند استان را به همدیگر متصل نموده و فراتر از آن، پیونددهنده اقتصاد، معیشت، محیطزیست و فرهنگ جوامع مبداء و مقصد به همدیگر میباشد. این قبیل پروژهها با هدف جبران الگوی نامتوازن توزیع منابع آبی کشورها، جبران کمبود منابع آب در مناطقی که تقاضا بیش از منابع موجود باشد، و یا افزایش بهرهوری آب در زمینههای صنعت، کشاورزی، شرب و بهداشت و محیطزیست عملیاتی میشوند.
پروژههای IBWT تا کنون در بسیاری از نقاط جهان نظیر ایالات متحده، چین، شوروی سابق و کشورهای آسیای مرکزی، ترکیه و آفریقای جنوبی برای رفع مشکلات کمبود آب، توزیع متوازن منابع آب بعنوان سرمایههای ملی و طبیعی کشورها و افزایش بهرهوری این منابع اجرا شده و تعداد زیادی از آنها، هنوز نیز در حال بهرهبرداری میباشند. در کشور ما نیز انتقال آب دارای سابقه تاریخی طولانی در برخی جوامع محلی، روستایی و شهری بوده و در دهههای اخیر نیز طرحهایی اجرا شدهاند و یا در مرحله مطالعه و طراحی قرار دارند؛ لیکن طرحهایی نظیر تونل کوهرنگ برای انتقال آب از خوزستان به چهارمحال و بختیاری و یا انتقال آب سرشاخههای زاینده رود در استان چهارمحال و بختیاری به استان یزد جزو بزرگترین طرحهای عملیاتی انتقال آب بینحوزهای در فلات مرکزی ایران محسوب میشوند. پروژههای IBWT بدلیل اثرات کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتی که در حوضههای آبی مبداء و مقصد، منطقه و کشور از خود بر جای میگذارند، میتوانند منشاء تأثیرات مثبت و یا منفی بر کشور، منطقه و استانها گردند. اما آنچه که در این زمینه مهم و تاثیرگذار به نظر میرسد، رویکرد دولتمردان و سیاستگذاران به مساله آب بعنوان یکی از منابع ملی کشور، نحوه مدیریت و توزیع مکانی این منابع به منظور افزایش بهرهوری و ایجاد رفاه اجتماعی متوازن در بین جوامع محلی، استانی، منطقهای و کشور میباشد. بعنوان مثال، پروژه انتقال آب سرشاخههای زایندهرود به استان یزد که مطالعات آن در اواسط دهه 60 شروع گردیده و در سال ۱۳۶۸ به مصوبه دولتی تبدیل گردیده و سپس اجرا شده است، در نگاه اول نشان دهنده رویکرد ملی به مساله آب در نواحی خشک و کمباران ایران مرکزی میباشد؛ بطوریکه این پروژه را میتوان در راستای جبران الگوی نامتوازن بارشها و توزیع عادلانهتر منابع آبی موجود در بزرگ حوزه آبریز فلات مرکزی کشور تصور کرد. لیکن آنچه که طی یک دهه اخیر برای این پروژه اتفاق افتاده و تعرضهای متعددی که به خط لوله انتقال در مسیر اصفهان به یزد صورت گرفته، نشان دهنده این نکته است که نگاه ملی به این پروژه گاهاً به دست فراموشی سپرده شده و جای خود را به جزئینگری و غلبه دیدگاههای محلی و منطقهای داده و علاوه بر اینکه هزینهها و چالشهای متعددی را به استانهای مبداء و مقصد تحمیل کرده است، میتواند زمینهساز تبعات و چالشهای بزرگتری در سطح ملی شود. از این رو لازم است که همزمان با انجام مطالعات فنی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی پروژههای انتقال آب بینحوضهای کشور در محل مبداء و مقصد و همچنین در مرحله اجرا و بهرهبرداری از آنها، نگاههای ملی به موضوع آب کشور تقویت شده و بعنوان یک رویکرد، همواره در دستور کار سیاستگذاران آبی کشور قرار داشته باشد و فرهنگسازیهای لازم در جامعه صورت گیرد. در صورت ایجاد چنین بستری، امکان مدیریت یکپارچه منابع آبی کشور نیز میسر شده و پروژههای انتقال آب بینحوضهای در خدمت افزایش بهرهوری سرمایههای کشور و منابع ملی قرار گرفته و رفاه اجتماعی متوازن را در سطح کشور به همراه خواهد داشت.
سمانه پورمحمدی، کارشناس حفاظت و بهره برداری از رودخانه ها
دستهبندی: | نشریه الکترونیکی آب بان اردیبهشت 1404 (شماره 38) |
شماره مجله: | شماره 38 |
این صفحه را به اشتراک بگذارید
به این مجله امتیاز بدهید